جدول جو
جدول جو

معنی بی حاصل - جستجوی لغت در جدول جو

بی حاصل
(صِ)
بیهوده. بی فایده. بی نفع. بلاجدوی. لاطائل. (یادداشت بخط مؤلف) :
خار یابد همی ز من در چشم
دیو بی حاصل دوالک باز.
ناصرخسرو.
ز بهر چیز بی حاصل نرنجی به بود زیرا
بسی بهتر سوی دانا ز مرد ژاژخای ابکم.
ناصرخسرو.
میدهد دل مر تو را کاین بیدلان
بی تو گردند آخر از بیحاصلان.
مولوی.
نیکخواهانم نصیحت میکنند
خشت در دریا زدن بیحاصل است.
سعدی.
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی حاصل
من از افسون چشم مست و او از بوی گیسویت.
حافظ.
قلب بی حاصل ما را بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک در دوست نشانی بمن آر.
حافظ.
ریخت چون دندان امید زندگی بیحاصل است
مهره چون برچیده شد بازی به آخر میرسد.
صائب
لغت نامه دهخدا
بی حاصل
بیفایده، بی نفع
تصویری از بی حاصل
تصویر بی حاصل
فرهنگ لغت هوشیار
بی حاصل
بی بر، بی ثمر، بی فایده، بی نتیجه، بیهوده
متضاد: پرحاصل، مفید، عبث، هرز، هرزه
متضاد: مفید، موثر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی حال
تصویر بی حال
بی رمق، سست، ناتوان، آنکه حال خوشی ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی اصل
تصویر بی اصل
بی ریشه بی بن ابن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی حاصلی
تصویر بی حاصلی
یاوگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با حاصل
تصویر با حاصل
آنچه فایده دهد آنچه محصول دهد نتیجه بخش مقابل بی حاصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی حوصله
تصویر بی حوصله
بی تاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
سست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی اصل
تصویر بی اصل
بی ریشه
فرهنگ واژه فارسی سره
بی اساس، دروغ، کذب، بی سروپا، بی نسب
متضاد: اصیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
علیل، فرتوت، ناتوان
متضاد: توانمند، بی حس، بی رمق، رخو، سست، شل، لش، وارفته، ضعیف، عاجز
متضاد: توانمند، قوی، تن آسا، تنبل، تن پرور
متضاد: کوشا، مدهوش، بی ذوق
متضاد: باذوق، ذوقمند، افسرده، بی دماغ، کسل
متضاد: پرشور، بی اراده، بی عرضه، چلمن 9
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
خاملٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
Listless, Zonked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apathique, épuisé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی جان، ضعیف و ناتوان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
無気力な , 疲れた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
بے حال , تھکا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
নিষ্ক্রিয় , ক্লান্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
bila shauku, kuchoka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
isteksiz, bitkin
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
무기력한 , 지친
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
lesu, kelelahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
חסר מרץ , עייף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
उदासीन , थका हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
ไร้เรี่ยวแรง , เหนื่อยล้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apathisch, uitgeput
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apatico, esausto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apático, exausto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
无精打采的 , 精疲力尽的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apatyczny, wyczerpany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
апатичний , виснажений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
lustlos, erschöpft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
апатичный , измотанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apático, agotado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی